تمامی مطالب

نقد فیلم درخونگاه؛ بدتر از بدترین فیلم‌های کیمیایی

دیجی‌کالا مگ – منبع جامع اخبار و مقالات تخصصی در حوزه‌ی تکنولوژی، بازی‌های کامپیوتری، فرهنگ‌ و هنر، سلامت و زیبایی و سبک زندگی

فیلم درخونگاه سیاوش اسعدی درباره همان مساله قدیمی فیلم‌های مسعود کیمیایی یعنی مردی و نامردی است. کیمیایی در این جهان فیلم‌های متفاوتی ساخته که کیفیت‌های متفاوتی هم دارند. فیلم اسعدی تنه به تنه بدترین فیلم‌های کیمیایی می‌زند و به جز بیان یک قصه نه چندان هیجان‌انگیز که تقریبا از آغاز فیلم پایانش را می‌دانیم قادر به کار دیگری نیست.

در نقد فیلم‌های جشنواره خطر لو رفتن داستان فیلم وجود دارد

مشکلات فیلم فراوان است. فیلم پر است از نماهای جذاب بصری که عمده آن‌ها کارکردی ندارند و عموم شخصیت‌ها هم پوچ‌ترین شخصیت‌هایی هستند که ممکن است در سینمای ایران با آن‌ها مواجه شوید. آدم‌ها دیالوگ‌های خودشان را نمی‌گویند بلکه حرف‌های قلمبه‌ی بی‌معنایی که فیلم‌ساز توی دهانشان گذاشته را تکرار می‌کنند و چون قصد نمادپردازی سطحی وجود داشته با شخصیت‌هایی کاملا اضافی نیز مواجه می‌شویم.
با اصل مطلب شروع کنیم. مردی و نامردی. رضا (با بازی امین حیایی) از ژاپن به خانه بازگشته. به مرور می‌فهمد که در خانه پشت و پناهی ندارد و خانواده‌اش از مشتی آدم بی‌اخلاق رذل تشکیل شده‌اند. رضا مادربزرگی هم دارد که در کنار زنی که بعدا ملاقات می‌کند، در میان معدود شخصیت‌های غیرمنفی فیلم قرار دارند. یکی مثلا میراث‌دار گذشته (در سطحی ظاهرا نمادین که البته بگذریم از واقعیت اینکه اصلا به چه چیزی در سینما می‌شود گفت نماد) و آن دیگری هم زنی که مردانگی دارد اگرچه به بدنامی‌ شهره است (ایده‌ای که سوای درست و غلطش، فوق‌العاده غیرخلاقانه و تکراری است). در نهایت تلاش فیلم‌ساز برای نمایش مردانگی درون رضا هم با صحنه تیمارستان شکست می‌خورد.

صحنه تیمارستان واقعا عجیب و غریب است. ظاهرا کل تیمارستان را یک نفر اداره می‌کند. راهروهایی تو در تو که بیشتر شبیه زندان است و اینجا فیلم‌ساز منطق واقع‌گرایانه اثرش را فدای شعاردادن و همان مدل از مثلا نمادپردازیِ نخ‌نما کرده است. مامور تیمارستان یک شخصیت منفی فوق‌اغراق‌آمیز است. یک هیولا که در عمل خلاف هدف فیلم‌ساز، رذالت را هم مبتذل می‌کند.
رضا برای ملاقات رفیقی رفته که فیلم می‌گوید دیوانه است اما چندان دیوانه هم به نظر نمی‌رسد. رفیق مثلا دیوانه می‌گوید روزانه چندبار تحت شوک الکتریکی قرار می‌گیرد؛ جمله‌ای که نشان می‌دهد کل گروه ساخت فیلم هیچ آشنایی‌ با مقوله شوک الکتریکی ندارند. رضا می‌خواهد مردانگی کند و حقی که در گذشته از رفیقش ضایع شده بوده را با آزادکردنش برگرداند. خنده‌دار اینکه با یک جمله دوست مثلا دیوانه‌اش، از این مردانگی منصرف می‌شود و به سفارش رفیقش ملاقات با زن را ترتیب می‌دهد که باز باید پرسید با چه منطقی در چنین تیمارستان سیاهی چنین ملاقاتی ممکن است؟ رضا از این پس کاری با رفیقش ندارد و نوعی از مردانگی که قرار بود درون این رفاقت متبلور شود هم به کلی کنار گذاشته می‌شود. به این ترتیب می‌شود گفت فیلم حتی نوعی مردانگی سطحی را هم نساخته است.

اما چه خبر از نامردها؟ شخصیت‌های منفی فیلم درخونگاه مطلقا دنیایی ندارند. رفتارشان بی‌معناست و حرف‌هایشان صد چندان بی‌معناتر. خواهر رضا وقتی می‌شنود که او بازگشته ناراحت است، هیچ اشتیاقی به بازگشت برادرش ندارد، از او بیزار است و حتی طلبکار (دقیقا چرا طلبکار؟). همین شخصیتِ منفعت‌طلبِ بیزار از رضا، وقتی می‌فهمد او برایش جهیزیه خریده توی انباری زار زار گریه می‌کند و موقع رفتن برادر، سعی می‌کند جلویش را بگیرد. جای دیگری از فیلم از خودش نوعی آگاهی و نگرانی خاص روشنفکرانه درباره مساله جنگ و عوارضش بر وضع کشور نشان می‌دهد که مطلقا بی‌ربط به شخصیت مبتذل او است.
خلاصه‌اش اینکه خواهری به عنوان یک شخصیت مستقل با ویژگی‌های روشن در کار نیست. گاهی بنا به میل فیلم‌ساز، خواهر آدم خودخواه و بدذاتی است، گاهی فریبکار، گاهی روشنفکر. همه این‌ها براساس اینکه فیلم‌ساز دوست داشته‌ چه شعارهایی بر زبان خواهر جاری باشد تنظیم شده. همین الگو درباره تمام شخصیت‌های فیلم قابل بسط است که از بررسی بیشترش درباره سایر شخصیت‌ها صرف‌نظر می‌کنم.

فیلم درخونگاه
محله فیلم درخونگاه هم به نوعی اسیر همان شبه‌نمادپردازی ِ پیش‌گفته است. تلاش فیلم‌ساز ساخت یک تصویر اگزوتیک و سیاه بوده. اگر فیلم‌سازی بخواهد دهه ۶۰ یا سال ۷۰ را سیاه نشان دهد راهش ساخت مجموعه‌ای از شخصیت‌های باورپذیر است که برهم‌کنش‌شان سیاهی بدهد، نه‌ اینکه مشتی زامبی بی‌ریشه تصویر کند. این نکته کلیدی را نباید فراموش کرد که نمایش زشتی از دل فضایی بیرون می‌آید که زشتی و زیبایی را توامان دارد نه با ساخت جهانی تک‌بعدی با شخصیت‌های توخالی.
دست آخر بد نیست اشاره‌ای هم داشته باشم به شیوه دیالوگ‌نویسی فیلم که به نظرم بدترین بخش فیلم است و نشان می‌دهد فیلم‌ساز درکی از دیالوگ‌نویسی ندارد. دیالوگ یک امکان است برای گسترش فیلم. دیالوگ چند کارکرد دارد. از جمله‌ی آن‌ها یکی کارکرد روایی است؛ یعنی قصه فیلم‌ را از زبان شخصیت‌ها روایت می‌کند. یکی دیگر از کارکردهای مهم دیالوگ رابطه دوسویه‌ی آن با شخصیت‌پردازی است؛ به این معنا که دیالوگ خود شخصیت‌پردازی می‌کند و هم‌زمان هر شخصیت باید دیالوگ منحصر به فرد و متناسب با شخصیتش را بگوید تا شخصیت‌پردازی دوچندان عمیق‌ شود.
کارگردان فیلم درخونگاه اما تصمیم‌گرفته دیالوگ‌های ریتمیک بگذارد توی دهن هر کسی که دوست داشت چون به نظرش جالب و بامزه رسیده. هر جا هر کسی با هر شخصیتی مشغول لفاظی است. آن هم لفاظی‌های مطلقا بی‌معنا‌.
فقط محض ذکر یک نمونه از تعداد بیشمار دیالوگ مهمل در این فیلم: رضا از پدرش می‌پرسد چرا با او چنین کرده‌اند، پدر جواب می‌دهد: «تو قیر بودیم، گیر بودیم».
چرا چنین دیالوگی؟ چرا قیر مثلا؟ چون دیالوگ‌نویس خیال‌کرده چقدر زیباست اگر قیر و گیر پشت سر هم بیایند. باور کنید هیچ توجیه مهم‌تری وجود نداشته است.

The post نقد فیلم درخونگاه؛ بدتر از بدترین فیلم‌های کیمیایی appeared first on دیجی‌کالا مگ.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا